حاشیه‌های شاعرانه سفر پزشکیان به تاجیکستان؛ شعر در متن زندگی این‌مردم جا دارد


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: روزهای گذشته بود که دیدار دکتر مسعود پزشکیان و امامعلی رحمان رئیس جمهور تاجیکستان و شعرخوانی در نشست خبری مشترک رؤسای جمهور ایران و تاجیکستان، مورد توجه رسانه‌ها و اهالی فرهنگ و ادب قرار گرفت. اما شاید کمتر کسی اطلاع داشته باشد که در این سفر یک هیئت فرهنگی شامل شاعران و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی نیز همراه با رئیس جمهور به تاجیکستان سفر کرده بودند.

لیلا حسین‌نیا شاعر جوان تبریزی از جمله کسانی است که همراه با رئیس جمهور به تاجیکستان سفر کرده است. به بهانه این سفر و اتفاقات ادبی که در حاشیه سفر ریاست جمهوری به کشور تاجیکستان رقم خورد، سراغ لیلا حسین‌نیا رفتیم تا بیشتر درباره این سفر و اتفاقات شعری آن صحبت کنیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید؛

* خانم حسین‌نیا شما از شاعرانی بودید که همراه با رئیس‌جمهور به تاجیکستان رفتید و در برنامه‌های ادبی و فرهنگی این سفر شرکت کردید. درباره این اتفاق و همراهی شاعران با رئیس جمهور در سفر تاجیکستان صحبت می‌کنید؟

سفر آقای پزشکیان به تاجیکستان یک هیئت اقتصادی پر و پیمان داشت و یک هیئت فرهنگی خوب که فکر می‌کنم هماهنگی حضور شاعران و پژوهشگران را فرهنگستان زبان و ادب فارسی انجام داده بود. دلیل حضور هیئت فرهنگی هم بازگشایی مجدد «پژوهشگاه فرهنگ زبان فارسی تاجیکی» در تاجیکستان بود.

البته این پژوهشگاه سالیان طولانی در تاجیکستان در حوزه زبان فارسی تاجیکی کار کرده بود، اما مدتی بود که فعالیتش متوقف شده بود. فکر می‌کنم از جهت مالی و این نوع مسائل به مشکل خورده بودند و مدتی فعالیت نداشتند. سفر آقای پزشکیان بهانه‌ای شده بود که این پژوهشگاه دوباره آغاز به کار کند.

* این پژوهشگاه دقیقاً چه فعالیتی در حوزه زبان فارسی دارد؟

هدف این است که در حوزه گویش فارسی تاجیکی در تاجیکستان پژوهش کند و این پژوهش‌ها هم به دو رسم‌الخط فارسی و سیریلیک منتشر شود تا همه بتوانند این آثار را مطالعه کنند. همچنین گویا این پژوهشگاه برنامه دارد بخشی از شعر معاصر و آثار شاعران جوان ایران را هم با دو رسم‌الخط فارسی و سیریلیک در تاجیکستان منتشر کند. مردم تاجیکستان خیلی به شعر علاقه دارند و هنر نخست و مهم و اساسی آنها شعر است. با این‌همه شعر معاصر ما خیلی به آنها نرسیده است. تا حدی ادبیات معاصر ما را می‌شناسند ولی شعر جوان ما را نه. هدف این پژوهشگاه این است که پیوند قوی‌تری با شعر امروز ایران برقرار کند.

* چه کسانی در این سفر همراه شما بودند؟ در چه برنامه‌های ادبی شرکت کردید؟

چهره‌های مؤثری مثل خانم دکتر مریم حسینی استاد برجسته رشته زبان و ادبیات فارسی، و آقای دکتر علیرضا رحیمی عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی همراه با ما بودند. از شاعران هم آقای افشین علاء، سعید بیابانکی، حامد عسگری و من حضور داشتیم. آغازگر برنامه‌های سفر ما نشست شاعران ایران و تاجیکستان بود که با حضور وزیر فرهنگ تاجیکستان خانم «مطلوبه خان ستاریان» و آقای سیدرضا صالحی امیری وزیر میراث فرهنگی و گردشگری ما برگزار شد. این جلسه، جلسه پرباری بود و با استقبال عجیب و غریب مخاطبان تاجیکی همراه بود. من باور نمی‌کردم این تعداد مخاطب حدود سه ساعت بنشینند و شعرخوانی شاعران ایران و تاجیکستان را با لذت گوش کنند. بعد از این نشست افتتاح پژوهشگاه فرهنگ فارسی تاجیکی با حضور وزیر فرهنگ تاجیکستان خانم مطلوبه خان ستاریان و آقای صالحی امیری برگزار شد. همچنین آکادمی علوم تاجیکستان نشست بسیار مفیدی با حضور پژوهشگران ایران و تاجیکستان داشت که سخنرانی‌های خیلی خوبی در آن صورت گرفت. به ویژه آقای دکتر علیرضا رحیمی سخنرانی خیلی خوبی درباره اهمیت نسخ خطی تاجیکستان داشتند.

می‌دانید که نسخ خطی در ایران خیلی مدون و منظم است و ما خیلی راحت می‌توانیم به کتابخانه‌های ملی، مجلس و آستان قدس دسترسی داشته باشیم، اما این امکان برای نسخ خطی که در تاجیکستان به زبان فارسی وجود دارد، امکان‌پذیر نیست. من از خانم حسینی و آقای رحیمی سوال پرسیدم و آنها گفتند عملاً امکانش نیست که به نسخ خطی تاجیکستان دسترسی پیدا کنیم؛ چون این کتاب‌ها مرتب و منظم و فهرست‌بندی نشده‌اند. پیشنهادی که آقای رحیمی در سخنرانی مطرح کرد این بود که در حوزه نسخه‌برداری بین ایران و تاجیکستان یک همکاری صورت بگیرد. از آن جمله این که از نسخه‌های خطی تاجیکستان نسخه‌برداری الکترونیکی شود و دسترسی علمی به آنها راحت‌تر باشد.

* یکی از برنامه‌های شما حضور در شهر حصار تاجیکستان بود که شهری تاریخی و فرهنگی در این کشور است. درباره برنامه‌های ادبی که در شهر حصار داشتید هم بگویید. استقبال شاعران حصار از شما در نشست شعرخوانی که در این شهر داشتید چگونه بود؟

همان‌طور که گفتید حصار شهری تاریخی است که قدمتش به دوره سامانیان می‌رسد و قبل از آن هم تاریخچه بزرگی دارد. حصار یک شهر فرهنگی بسیار مهم در تاجیکستان است و ما مهمان شهردار آنها بودیم. در حصار استقبال خیلی عجیب و غریبی از شاعران ایران داشتند که برای ما هم تازگی داشت. در آثارخانه ملی تاجیکستان، یا همان موزه ملی، میزبان ما بودند و ما در کنار بحث‌های شعری و ادبی، از این موزه هم بازدید داشتیم. بعد هم در ضیافت ویژه معاون وزیر فرهنگ تاجیکستان آقای «دولت صفر» شرکت کردیم. آقای دولت صفر خودشان هم شاعر هستند و ارتباط خیلی خوبی با شاعران دارند. من ایشان را از قبل می‌شناختم، چون تاجیک‌ها زیاد به تبریز می‌آمدند و گاهی با این عزیزان تعامل داشتیم. به دلیل اینکه «کمال خجندی» از شاعران و عارفان سرشناس خجند تاجیکستان در تبریز دفن است، تاجیک‌ها زیاد به تبریز می‌آمدند. کمال خجندی برای تاجیکی‌ها خیلی اهمیت دارد و حضور این شاعر در تبریز خودش فرصتی برای تعاملات فرهنگی است.

* پس این اولین‌بار نبود که با شاعران تاجیکی روبرو می‌شدید.

بله. بارها خانم گلرخسار، خانم فرزانه خجندی، آقای وهاب‌زاده و این دوستان را در تبریز دیده بودم. اما این سفر پیوندها را استوارتر و بهانه‌ها را برای ارتباطات بیشتر کرد. واقعاً استقبال مردم و مسئولان تاجیکستان از ما فوق‌العاده بود. ما مهمان معاون وزیر فرهنگ تاجیکستان بودیم که برای شاعران مهمانی ویژه‌ای در نظر گرفته بودند و این برای من خیلی جالب بود. چون معمولاً وقتی یک هیئت اقتصادی بلندپایه همراهِ رئیس جمهور است، توقعی نیست که تا این حد از هیئت فرهنگی استقبال شود. ولی تاجیک‌ها نشان دادند که فرهنگ برای آنها خیلی مهم و اساسی است.

حاشیه‌های شاعرانه سفر پزشکیان به تاجیکستان؛ شعر در متن زندگی این‌مردم جا دارد

* نقش شاعران را در هموار کردن تعاملات بین ایران و تاجیکستان چه‌قدر جدی می‌دانید؟

اگر ایران می‌خواهد در تاجیکستان حرکتی در جهت گسترش روابط داشته باشد، بهترین مسیر آن بهره‌مندی از شاعران و همکاری‌های فرهنگی است. چون ما یک زبان و فرهنگ مشترک داریم. فکر کنم تاجیکستان تنها کشوری است که ما برای حضور در آنجا نیاز به تغییر زبان و تغییر بافت ذهنی و فرهنگی نداریم. ما اشتراکات فرهنگی زیاد و خاطرات مشترک فراوانی در تاریخ ایران و تاجیکستان داریم. ضمن اینکه تاجیک‌ها بسیار از ایرانی‌ها سپاسگزار هستند که نخستین کشوری بوده که استقلال تاجیکستان را به رسمیت شناخته است. این خیلی برایشان اهمیت دارد و ما این مسأله را مدام در هر دیداری با هر سطحی از مسئولان فرهنگی این کشور داشتیم، می‌دیدیم.

بارها این را یادآوری می‌کردند که شما اولین کسانی بودید که استقلال ما را به رسمیت شناختید و جنگ‌های داخلی ما به کمک شما به پایان رسید. همه این اشتراکات مسیرهایی برای ایجاد ارتباط بین ایران و تاجیکستان هستند. مردم تاجیکستان بسیار ایرانی‌ها را دوست دارند و این موقعیت خیلی خوبی است که به تاجیکستان نزدیک شویم و تعاملات فرهنگی و اقتصادی را افزایش دهیم.

* از نظر کیفی شعر تاجیکستان چگونه است؟ اگر بخواهید مقایسه‌ای با شعر معاصر ایران داشته باشید، در چه جایگاهی قرار می‌گیرند؟

شعر تاجیکستان در شعر فارسی بسیار بسیار پیشرفته است. یکی از دلایلش این است که تشکل‌های خیلی خوبی دارند. «اتفاق هنرمندان تاجیکستان» یک تشکل نیرومند است و در حوزه شعر کارهای جدی می‌کنند و واقعاً پیشرو هستند. ضمن اینکه علاقه بسیاری زیادی هم به شعر دارند. یکی از جلسات شعرخوانی ما و شاعران تاجیک در شهر دوشنبه بود، اما شاعران بسیاری از شهر خجند که فاصله زیادی با دوشنبه دارد در این برنامه شرکت کردند. خجند در تاجیکستان مثل شیراز در ایران است؛ شهری ادبی و فرهنگی که پایتخت فرهنگی تاجیکستان هم محسوب می‌شود. شاعران زیادی از خجند خودشان را به دوشنبه رسانده بودند تا در کنار شاعران ایران شعر بخوانند. وقتی شاعران تاجیک شعر می‌خوانند متوجه می‌شوی که اینها مدام در حال کشف فضاهای جدید هستند. با اینکه خودشان شعرهای تر و تازه‌ای دارند، علاقه‌شان به هم‌نشینی با شاعران ایرانی خیلی زیاد است. یک نکته مهم و جالبی که در شعر تاجیکستان قابل الگوگیری است، توجه به مسأله «میهن» است. هر شعری که این عزیزان می‌خوانند دو تا مضمون اساسی دارد؛ یکی میهن و دیگری مادر.

درباره میهن‌پرستی، ملی‌گرایی، وطن و زبان فارسی بسیار جدی و غیرت‌مند هستند. مثلاً شاعران جوانی در تاجیکستان هستند که بدون آنکه کسی به آنها بگوید، به صورت خودجوش برای زبان فارسی شعر نوشته‌اند. موضوع و مقام «مادر» هم برایشان خیلی برجسته است؛ نه به اندازه ما در ایران و شعر فارسی داخل ایران، ولی از موضوعات خیلی مهم در شعر و فرهنگ آنها موضوع مادر است. همین دو محور می‌تواند پلی برای گفتگوی فرهنگی بین شاعران ایران و تاجیکستان باشد.

* درباره شعر و شاعران تاجیکستان نکاتی گفتید تازگی داشت. فکر می‌کردم به خاطر خط سیریلیک، توجه و انس با شعر در تاجیکستان بسیار کم شده است. درباره شاعران شاخص تاجیکستان بیشتر توضیح می‌دهید؟ مثلاً آنها شاعرانی مثل منزوی، بهمنی، اخوان، علی معلم و… دارند؟

بله. خانم گلرخسار یک شاعر مطرح است که اگر بخواهیم مثلاً یک نظیر برای ایشان در ایران انتخاب کنیم، در حد آقای بهمنی برای مردم تاجیکستان مهم است. همچنین خانم فرزانه خجندی برای آنها مثل حسین منزوی یا سیمین بهبهانی برای ماست. یعنی چهره‌هایی را دارند که همین امروز و همین الآن بشود آنها را به‌عنوان چهره جریان‌ساز در شعرشان مثال زد. بنا بر این، من احتیاط می‌کنم و می‌گویم اگر شعر تاجیکستان از شعر ما جلوتر نباشد، عقب‌تر هم نیست و به اندازه شعر ایران پویایی و حرکت دارد. اینطور نیست که در رودکی مانده باشند. البته آنها رودکی را بسیار می‌پرستند و در هر موسیقی که در تاجیکستان شنیدیم، یکی دو بیتی از رودکی هم در آن بود. اما اینطور نیست که در رودکی مانده باشند و درجا زده باشند. در همین سفر چند نفر از شاعران تاجیک کتاب‌های شعرشان را به من دادند تا بخوانم. چندتا از آنها به خط سیریلیک بود که من نتوانستم بخوانم ولی یکی دو تا از آنها خط فارسی هم داشت. ضمن اینکه شعرهای خوبی از آنها در نشست‌های مشترک شنیدیم.

* چرا کتاب شعر را به دو رسم‌الخط فارسی و سیریلیک منتشر می‌کنند؟

برداشت من از چاپ دوخطه کتاب‌های شعر این است که می‌خواهند این ارتباط ایجاد شود و ما هم در ایران شعر آنها را بخوانیم. شاعران تاجیکستان ایران را به عنوان یک وطن، یا به عبارت بهتر یک وطن فرهنگی می‌دانند. این خیلی مهم است. اگر به این علاقه‌ها و پیوندها توجه کنیم، از همه‌نظر اتفاقات خوبی برای ایران و تاجیکستان می‌افتد. من به آینده پژوهشگاه فرهنگ فارسی تاجیکی خیلی امیدوار هستم. وزارت فرهنگ ما و سفارت ما در تاجیکستان باید این تعاملات را خیلی جدی بگیرند و از هرگونه تعامل فرهنگی بین این کشور استقبال کنند.

البته ما یک دوره‌ای ارتباطات خیلی خوبی با شاعران و ادیبان تاجیکستان داشتیم؛ خود من بارها و بارها میزبان شاعران تاجیک بودم، اما این ارتباط در سال‌های اخیر کمرنگ شده است. این ارتباط به هر دلیلی که قطع شده، باید دوباره برقرار شود. می‌دانیم که در کشور ما خیلی وقت‌ها پول‌ها در جاهای اشتباه خرج می‌شود. آیا واقعاً ما بودجه‌ای نداریم که روی چنین مسأله مهمی مثل زبان و ادبیات فارسی سرمایه‌گذاری کنیم؟

* اگر بخواهید این سفر را در یکی دو جمله شرح دهید، چه می‌گوئید؟ درباره شعر تاجیکستان چه آموختید که تازگی داشت؟

حقیقتش شاعران در تاجیکستان به اندازه یک قدیس و الهه پرستیده می‌شوند. شاید باورتان نشود، ولی استقبال‌هایی که از ما به عنوان شاعران ایرانی می‌شد، خیلی خوب و همدلانه و صمیمی بودند. اولاً مردم تاجیکستان ایرانی‌ها را خیلی دوست دارند که بحث آن جداست؛ یعنی شما به عنوان ایرانی هر جایی که در تاجیکستان حضور داشته باشی، یک محبوبیت خاصی داری. وقتی شاعر بودن بر این محبوبیت افزون می‌شود، این رابطه محبت‌آمیز و قلبی چندبرابر می‌شود. این شکلی است که حتی پول خرید را هم از شما نمی‌گیرند. شعر در متن زندگی مردم تاجیکستان حضور دارد و کودکان‌شان از رودکی شعر می‌خوانند. در کل تاجیکستان کشور شعر است.

* یکی از شیرینی‌های این سفر هم شعرخوانی رؤسای جمهور ایران و تاجیکستان بود که مورد توجه قرار گرفت.

بله. این نشان می‌دهد با شعر می‌توان راه‌ها را هموار کرد و بین ایران و تاجیکستان تعاملات فرهنگی و رسانه‌ای بسیاری را شروع کرد. به شرط اینکه یک برنامه‌ریزی دقیق صورت بگیرد و جدیتی در کار باشد.



منیع: خبرگزاری مهر

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: محمود فتوحی رودمعجنی، متولد خراسان است. رودمعجن، روستایی در ۴۸ کیلومتری تربت حیدریه. آن‌طور که خودش می‌گوید طی ۵۵ سال زندگی، دوره پیش از چراغ برق تا امروز را دیده که دوره دیجیتال و عصر ارتباطات است.

این‌استاد ادبیات، تحصیلات خود را در زادگاهش شروع کرد و در ۱۱ سالگی برای ادامه تحصیل به تربت حیدریه و بعدها به تهران رفت. کارشناسی را در دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) و کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه تهران خواند و بعدتر برای تدریس زبان فارسی به شهرهای زیادی سفر کرد. فتوحی کتاب‌های زیادی در زمینه ادبیات فارسی دارد که برخی از آن‌ها به‌عنوان منابع دانشگاهی در نظر گرفته می‌شوند. او همچنین برای چند دوره به‌عنوان مدرس زبان فارسی به کشورهای مختلف مامور شده است.

در فرصتی که برای گپ و گفت با این‌پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دست داد، به گفتگو درباره کتاب‌هایش و همچنین تجربه آموزش زبان فارسی به مردم دیگر کشورها پرداختیم.

در ادامه مشروح اولین‌قسمت گفتگو با فتوحی را می‌خوانیم؛

* آقای فتوحی از کتاب‌های شما شروع کنیم. اولین کتابتان چه سالی منتشر شد؟

اولین کتاب من هم‌سن دخترم است، سال ۱۳۷۷ بود اولین کتاب. با یکی از همکارانم جزوه‌ای برای تدریس فارسی عمومی تدوین و چاپ کردیم، با استقبال همراه شد و تا الان ۱۱۴ نوبت چاپ شده. دو سال بعد کتاب دومم را با نام نقد خیال منتشر کردم که رساله دکتری‌ام بود. پنج سال پس از دفاع با دستکاری اندکی منتشر شد و برگزیدۀ تشویقی کتاب سال شد.

* و بعد چه کتابی؟

یک کتابچۀ ۱۲۰ صفحه‌ای با عنوان نظریه تاریخ ادبیات در سال ۱۳۸۲ بود منتشر شد. پنج سال بعد با یک بازنگری اساسی آن را در ۴۰۰ صفحه منتشر کردم، با عنوان نظریه تاریخ ادبیات با بررسی انتقادی تاریخ ادبیات‌نگاری در ایران.

* این کتاب هم مثل آن کتاب فارسی عمومی استفاده دانشگاهی داشت؟

بله، این کتاب هم برای مخاطب دانشگاهی است؛ البته تخصصی‌تراست. بیشتر به کار متخصصان و پژوهشگران تاریخ ادبیات می‌آید.

* بلاغت تصویر کتاب مورد علاقه خود من است، داستان آن چه بود؟

بلاغت تصویر سال ۱۳۸۶ منتشر شد، این کتاب در واقع پاسخی بود به پرسشی که در بارۀ بلاغت شعر برایم پیش آمد. نظریه‌های بلاغی سنتی ما تا شعر قرن هفتم کارآیی دارد؛ برای برخی تمهیدات و شگردهای صناعی در ادبیات عرفانی هم کارآمد نیست. روزی در کلاس حین تدریس، دانشجویی مصرعی از سهراب سپهری را طرح کرد: «صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است»، توضیحات من با روش‌های بلاغت سنتی قانع کننده نبود. دانشجویان گفتند چه‌کار باید بکنیم؟ گفتم بلاغت جدیدی لازم است. تجربه‌های عرفانی سنایی و مولوی و تخیلات سبک هندی و اشعار معاصر، با الگوها و أصول بلاغت سنتی قابل تحلیل نیست. همانجا جرقه‌ای در ذهنم زده شد و کار کتاب بلاغت تصویر آغاز شد.

با همه کاستی‌هایی که کتاب دارد اما با اقبال نسبی همراه بوده است. مدتی در آن بازنگری می‌کردم، اما از انتشار ویراست جدید منصرف شدم. مطالبش حدود بیست سال پیش نوشته شده و به همان زمان تعلق دارد.

* این کلاس کدام دانشگاه بود؟

دانشگاه تربیت مدرس، دوره دکتری بود. کلاس دانشجویان خارجی. اتفاقاً همان روزی بود که اتفاقات کوی دانشگاه رخ داد در سال ۱۳۷۸. همان روزها شروع کردم به این جستجوها و نتیجه شد کتاب بلاغت تصویر.

*پس کتاب بلاغت تصویر در واقع حاصل سوال یکی از دانشجوهای غیر ایرانی است که درباره بلاغت شعر سهراب پرسیده.

بله، البته آن دانشجو عرب زبان بود و بلاغت عربی را خوب می‌دانست.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

* از تجربه تدریس به دانشجوهای غیر ایرانی بگویید. برداشت‌شان از زبان فارسی و مواجه‌شان با زبان فارسی چه‌طور بود؟

در ایران هم تدریس زبان فارسی به خارجی‌ها داشتم، ولی اولین تجربه‌ام در خارج از کشور در یوگسلاوی قدیم و صربستان جدید بود. تازه جنگ‌های بالکان پایان یافته بود و یوگسلاوی بزرگ به چند جمهوری کوچک تقسیم شدند، دو سالی در دانشگاه بلگراد فارسی تدریس می‌کردم. یک تجربه مشابه هم در دانشگاه ملی استرالیا داشتم و یک تجربه در کانادا.

انگیزه‌های فراگیری زبان برای خارجیان متفاوت است. هر انگیزه‌ای با ذهنیتی نسبت به ایران همراه است. آن ذهنیت خیلی مهم است؛ و منِ معلمِ فارسی بایستی بر اساس ذهنیت افراد، برنامه تدریس زبان فارسی را تنظیم کنم. مثلاً در بعضی کشورها مثل کشورهای بالکان، گروه‌هایی علاقه‌مند به ایران باستان هستند. ایران عهد هخامنشی و ساسانی خیلی برایشان مهم است. مثلاً در کرواسی به آثار باستانی ایران مثل تخت جمشید توجه خاصی داشتند، می‌گویند لباس‌های یکی از نمایندگان ملل که پایه تخت داریوش را بر دوش حمل می‌کنند، لباس کرواسی به تن دارد. می‌گفتند سوابق تاریخی‌مان را آنجا می‌بینیم. یا بعضی لباس‌های قشقایی‌ها یا لرستانی‌ها را شبیه لباس‌های خودشان می‌دانستند.

* نشانه‌های آشنا پیدا می‌کردند.

بله دقیقاً. در سر دیگر طیف، کسانی هستند که مسائل امروز را دنبال می‌کنند. بعضی‌شان در بالکان ضد آمریکایی بودند و ایران برای‌شان الگوی ضد امریکایی بود؛ اینها یک جور ایران دیگر را می‌بینند. در میان مسلمان‌های بوسنی و هرزگوین هم کسانی بودند که در پی شناخت مثنوی و مولانا و ادبیات عرفانی فارسی بودند. فرقه‌های بکتاشیه و سعدیه و امثال آنها هنوز در بوسنی هستند. در خانقاه‌های آنجا مثنوی را می‌خواندند، شرح‌های مثنوی وجود داشته، هر جایی و هر گروهی ذهنیتی دارند.

* در استرالیا چه‌طور؟

در استرالیا هنر ایران و تاریخ ایران باستان برای فارسی آموزان جذاب بود؛ مثلاً کسانی به خوشنویسی ایران علاقه نشان می‌دادند، کارگاه آشنایی با خوشنویسی داشتیم برای گروهی دیگر سینمای ایران جذابیت داشت. گروهی هم فرزندان مهاجران فارسی زبان از ایران و افغانستان و تاجیکستان بودند. ما برای هر گروه یا ملتی باید آموزش زبان فارسی را بر متناسب با گرایش و نیازهای زبان‌آموزان تنظیم می‌کردیم؛ با این کار جاذبۀ زبان و فرهنگ ایرانی برایشان بیشتر می‌شد.

* سرفصل‌هایی که کار می‌کردید متناسب با خواست آنها بود؟

دقیقاً، ما طبعاً یک دوره کتاب درسی داشتیم که مبنای اصلی تدریس بود؛ بیرون از کلاس و کتاب فعالیت‌های دیگری داشتیم؛ مثلاً کارگاه‌های آموزشی داشتیم، یا تمریناتی متناسب با نیازهای فراگیران تنظیم می‌کردیم. فیلم پخش می‌شد برنامه‌های جانبی مثل گفتگوهای دورهمی، آشپزی ایرانی، موسیقی زیاد بود. دانشجویان دوست داشتند به سبک ایرانی آشپزی کنند. جشن‌های نوروز و سیزده بدر و یلدا و برنامه شب‌های ایران می‌گذاشتیم. یک نمایشگاه خیلی بزرگ در کانبرا پایتخت استرالیا با نام راه ابریشم برگزار شد، با حضور کشورهای راه ابریشم و کشورهای غربی.

ایرانی‌ها در آماده‌سازی غرفه ایران خیلی تلاش کردند. بخش آموزش زبان دانشگاه ملی استرالیا (ANU) هم ما بودیم، دو نفر خطاط بودیم که اسم افراد را با خط نسخ و نستعلیق روی کاغذ باد می‌نوشتیم و هدیه می‌کردیم. باور می‌کنید که در دو شب نزدیک به ۶۰۰ نفر توی صف آمدند که اسم خودشان یا دوستانشان را به خط خوش و به یادگار بنویسیم؟

*این‌قدر استقبال بود؟

بله. برایشان نوع قلم و مرکب و صدای نی روی کاغذ شگفت انگیز بود. ایران و زبان فارسی برای آموزش زبان جاذبه‌های متنوعی دارد؛ از جاذبه‌های توریستی بگیریم، تا اقتصادی و دیپلماتیک. یک شاگردی داشتیم خیلی قد بلند بود، بیشتر از دو مترو، ایشان الان استاد میکروبیولوژی در دانشگاه بلگراد است. آن زمان رویکردهای ضد آمریکایی داشت. می‌گفت اصلاً نمی‌خواهد زبان انگلیسی را یاد بگیرد. زبان یونانی و آلمانی می‌خواند و فارسی را هم می‌آموخت.

* فصل مشترک این همکاری به خاطر ضد آمریکایی بودن ایشان است.

صرفاً ضد امریکایی بودن نبود؛ خانواده ایشان هم تعلق خاطری به ایران تاریخی داشتند. در کنارش به موسیقی ایرانی هم علاقمند بود و الان سنتورنواز ماهری است. خیلی راحت فارسی می‌نویسد و صحبت می‌کند و با دانشگاه‌های ایران طرح‌های مشترک دارند.

یا مثلاً پلیس جوانی که فارسی را خیلی جدی دنبال می‌کرد و علاقه شدیدی به ایران داشت. او هم در جستجوی نژاد آریایی بود؛ گاهی می‌رفتم خانه‌اش، یک اتاق داشت که روی تمام در و دیوارش را پر کرده بود از طرح آجرهای معماری‌های ایرانی. می‌گفت اینها رمزها و نشانه‌های آریایی است.

*جالب است. در مورد بالکان به لحاظ فرهنگی باز یک نخ تسبیح ما را به هم وصل می‌کند ولی مثلاً در استرالیا که مهاجرپذیر است، بیشتر جنبه‌های مدرن امروز ایران مهم است.

بله، تعدادی از شاگردان ما ایرانیان و یا افغانستانی‌های مهاجر نسل دو و سه بودند. تعدادی هم به جهت آشنایی‌های فامیلی و خانوادگی و دوستان ایرانی خود، سراغ زبان و فرهنگ ایران می‌آمدند؛ مثلاً دختری بود که تا اسم ایران را می‌شنید گریه می‌کرد! یک بار از او پرسید: چنین احساسی عجیب است! گفت: من یک بیماری داشتم و از زندگی قطع امید کرده بودم، یک پزشک متخصص ایرانی من را نجات داد. زندگی دوباره‌ام را مدیون فرزند ایران هستم. می‌خواهم فارسی یاد بگیرم و ایران را خوب بشناسم. بروم ایران را ببینم. یا کسی را داشتیم که عمویش در ایران دیپلمات بوده. خلاصه این که آدم‌ها با انگیزه‌ها و دیدگاه‌های مختلف و تجارب متفاوت سراغ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی می‌آیند.

* ترکیب کلاس جالبی داشتید پس!

خب اداره کردن کلاسی با این تنوع‌ها کار سختی بود؛ یک وقتی رفتم کلاس پایۀ ۱، دیدم تعدادی دارند فارسی صحبت می‌کنند؛ دانشجویان نسل دوم مهاجران ایرانی و افغانی عمدتاً فارسی روان حرف می‌زنند اما خواندن و نوشتن بلد نیستند؛ یک کلاس ۱۱ نفره داشتم، سه نفرشان ایرانی بودند، یک افغانستانی، یک عرب‌تبار و شش نفر دیگر چینی و ایتالیایی و روس…. کار بسیار سختی بود. دانشجوی چینی حتی یک کلمه فارسی نشنیده بود؛ دانشجوی عرب‌تبار خط و حروف را خوب می‌شناخت، ایرانی‌ها هم فارسی امروزی را بسیار راحت صحبت می‌کردند. مجبور بودم کلاس را در سه گروه با سه برنامۀ جداگانه اداره کنم.

* کدام سخت‌تر بود؟ تدریس فارسی به یک غیر فارسی‌زبان یا تدریس فارسی به کسانی که به قول شما نسل دو و سه بودند و یا پیش‌زمینه‌ای از فارسی داشتند؟

خب معلوم است، آموزش زبان به کسی که هیچ سابقه‌ای ندارد سخت‌تر است. یادم هست در دانشگاه بلگراد با تأخیر کارم را شروع کردم. اوایل نوامبر_ نیمه آبان _ شروع کردم تا ژانویه؛ شاگردان حروف الفبای فارسی را نسبتاً یاد گرفتند و می‌توانستند حروف را تشخیص بدهند. رفتند تعطیلات ژانویه، وقتی برگشتند همه الفبا را فراموش کرده بودند. کار با این طیف از زبان آموزان سخت است. از آن طرف دانشجویی داشتم که در گفتگو و درک مطلب قوی بود، قشنگ فارسی صحبت می‌کرد، موسیقی ایرانی گوش می‌داد به راحتی فیلم فارسی می‌دید، فقط نمی‌توانست بخواند و بنویسد. مثل یک روستایی فارسی زبان که سواد ندارد؛ همین شاگرد در خانواده راحت صحبت می‌کند. این دو طیف، دو روش متفاوت برای آموزش می‌خواهد. معمولاً در آموزش با دومی مشکلی ندارید، یعنی با کسی که فارسی بلد است سرعت آموزش خیلی بالاست.

* به لحاظ زمانی برای هر کدام تقریباً چند دوره لازم بود؟ یک ترم؟ دو ترم؟

بستگی داشت؛ دانشجویی که می‌آمد نوشتن خط فارسی را یاد بگیرد خب حدوداً سه چهار ماهه خط را یاد می‌گرفت و به راحتی می‌خواند، اما دانشجویی که هیچ ذهنیتی نسبت به خط فارسی نداشت و روز اول خط فارسی را می‌خواست از چپ مثل خطوط لاتین بخواند، بیشتر طول می‌کشید.متصل نوشتن حروف فارسی و حروف هم‌صدا نیز خودش ماجراها داشت.

*اینها بعداً کلاس خوشنویسی می‌آمدند؟ یا اول خوشنویسی می‌آمدند و بعد فارسی؟

نه کلاس‌های خوشنویسی برای آشنایی با هنر خوشنویسی بود. مرکب و لیقه و لوازم خوشنویسی از ایران سفارش داده بودیم. یادم هست در کارگاه خوشنویسی، داشتم توضیح می‌دادم و شرکت کنندگان با دوات و قلم ور می‌رفتند حواسشان نبود دست و لباسشان سیاه شده بود. دیدم آقایی ردیف جلو نشسته و با خط زیبایی دارد می‌نویسد: “فروغ صبح دانایی کتاب است”. پرسیدم: where are you from؟ گفت: ایران، مشهد. همشهری در آمد. گفت که در یک تابلوسازی کار می‌کرده و آنجا خط یاد گرفته. درِ گوشم گفت البته متولد کابلم. یکی هم می‌گفت من عاشق صدای قلم نی هستم. خاطره‌ای از خطاطی دارم در یوگسلاوی که در مجله بخارا هم نوشتم. آقایی بود که نه خواندن فارسی بلد بود و نه نوشتن. اما شکسته نستعلیق را از روی تابلوها بسیار زیبا تقلید می‌کرد. الگو را دقیق تماشا و به تدریج نقاشی می‌کرد. دو سالی که با هم ارتباط داشتیم، کم‌کم حروف فارسی را یاد گرفت.

* خوشنویسی نزدیک‌ترین همسایگی را با ادبیات دارد، خیلی عجیب است کسی نتواند بخواند ولی بنویسید.

بله. می‌گفت – به صربی خیلی شیرین سخن بود – وقتی خط شکسته را می‌بینم قلبم شروع به تپش می‌کند، سرم دوار می‌رود. می‌توانم از خط با حافظه‌ام عکس بگیرم. حالت روحی ویژه‌ای داشت یک نوع تجربۀ خاص. پرسیدم نسبت به خوشنویسی انگلیسی هم این حس را داری؟ می‌گفت نه ندارم.

* بعد از بلاغت تصویر چه کتابی نوشتید؟

پیش از کتاب بلاغت تصویر دو کتاب درباره ادبیات صربستان نوشتم: یکی حماسه‌های صربی است. داستانهای حماسی را با شاگردان می‌خواندیم و به فارسی ترجمه می‌کردیم. یکی هم تاریخ ادبیات صربستان. هر دو کتاب در سال ۱۳۸۳ با سرمایه سفارت صربستان در تهران منتشر شد.

نظر مردم کرواسی درباره حضور تاریخی‌شان در تخت‌جمشید؛ تجربه تدریس فارسی در صربستان، استرالیا و کانادا

همزمان با کتاب بلاغت تصویر کتابی نوشتم به نام آئین نگارش مقاله علمی پژوهشی. قصه این کتاب جالب است؛ آن زمان خانم من دانشجو بود، داشت تحصیلات تکمیلی می‌خواند. یک درس روش تحقیق داشتند، از من می‌پرسید این موضوع چیه؟ اون یکی چطور؟ این را چطور باید بنویسیم؟ همان زمان یک درس روش تحقیق داشتم، جزوه‌ای که برای دانشجویان تنظیم کرده بودم به همسرم نشان می‌دادم و می‌گفتم: ما این مطلب را این‌طور بحث می‌کنیم و آن دیگری را این طور. می‌گفت نه استاد ما چیز دیگری گفته! خلاصه هر چه به منابع معتبر ارجاع می‌دادم قبول نمی‌کرد. تا این که جزوه را مرتب کردم و دادم به ناشر.

حقیقتش این بود که بخشی از آن کتاب را به عنوان شیوه نامه مجله آماده کرده بودم چون سردبیر بودم و باید برای نویسندگان مقالات دستور العملی در روش ارجاع، تنظیم مطالب، انواع مقاله و ساختار هرکدام فراهم می‌کردم. کتاب به زودی مورد اقبال قرار گرفت. یک نسخه هم فرستادم برای استاد همسرم. ایشان از کتاب خوشش آمده بود. تا الان ۲۶ بار چاپ شده. سال ۲۰۱۶ یکی از استادان ادبیات تاجیکستان این کتاب را به خط و گویش تاجیکی برگردانده است.

*از کتاب‌های دیگرتان هم صحبت کنیم!

کتاب سبک شناسی در سال ۱۳۹۰ منتشر شد. یک مجموعه برای آشنایی با روش‌ها و نظریه‌های جهانی سبک‌شناسی است و بخش دوم آن سبک شناسی عملی است. برندۀ جایزۀ کتاب فصل و برگزیدۀ تشویقی جایزۀ جلال آل احمد شد.

کتاب صد سال عشق مجازی یک پژوهش در شعر فارسی قرن دهم یا مکتب وقوع فارسی است. سال ۱۳۹۵ منتشر شد و نشان دهخدا و جایزۀ جشنوارۀ بین المللی فجر را دریافت کرد. کتاب درآمدی بر ادبیات شناسی را سال ۱۴۰۰ منتشر کردم راهنمای أصول آموزش و پژوهش در ادبیات فارسی است.

کتاب دیگری که برایش ارزش ویژه قائلم نامش صور خیال متعالیه است. خوانش تطبیقی شعر صائب تبریز و حکمت متعالیه ملاصدرا. در این کتاب همسویی شعر فارسی و حکمت ایرانی در مسألۀ وجودگرایی را نشان داده ام. بر خلاف روایت رایج که شعر عصر صفوی را تهی از اندیشه و حکمت قلمداد کرده است، این کتاب نشان می‌دهد که شعر فارسی در این دوره نیز همچنان بار حکمت ایرانی را بر دوش می‌کشد.

آخرین کتابم ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی است که چند ماه پیش به بازار آمد. بنیاد این کتاب بر یک گزارش تاریخی در بارۀ تلاش‌های ایرانیان برای دستیابی به یک ابرمتن شبه مقدس نهاده شده است. و زادمان و زیستمان و سرشت صوری و معنایی سه ابرمتن فارسی (شاهنامه، مثنوی، دیوان حافظ) را بررسیده و کوشیده امکان و امتناع ظهور متن مقدس در زبان فارسی را واکاوی کند.

ادامه دارد…



منیع: خبرگزاری مهر

نگاهی به «پنج اقلیم حضور» و خصلت شاعرانگی ایرانیان


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: داریوش شایگان متولد چهارم بهمن‌ماه ۱۳۱۳ خورشیدی در شهر تبریز است که در خانواده‌ای چندزبانی و چندفرهنگی به دنیا آمد. پدرش محمدرحیم شایگان بازرگانی متمول و شیعه مذهب بود و مادرش زولوگیدزه اباشیدزه باگراتیون، اهل گرجستان و سنی مذهب بود. دایه او روس بود و فرزندانِ خانواده از کودکی زبان‌های ترکی، روسی و فارسی را یاد گرفته بودند. او دوره‌ی دبستان تا اول دبیرستان را هم در مدرسه‌ی فرانسوی‌زبان سن‌لوئی تبریز گذراند و زبان فرانسوی نیز به این ترکیب افزوده شد. سپس در ۱۵ سالگی با نیمه‌تمام‌گذاشتن تحصیل در دبیرستان تبریز، به انگلستان رفت و آنجا دبیرستان را به انگلیسی درس خواند.

داریوش شایگان پس از اتمام دوره دبیرستان به ژنو سوئیس رفت و ابتدا تحصیل در رشته پزشکی را آغاز کرد، اما پس از یک سال آن را رها کرد و به تحصیل هم‌زمان در رشته‌های علوم سیاسی، فلسفه و زبان‌شناسی پرداخت. در دوران تحصیل، او به مطالعه آثار ادیبان و فیلسوفان بزرگی مانند پل والری، مارسل پروست، کارل گوستاو یونگ، شارل بودلر و راینر ماریا ریل که علاقه‌مند شد و با فرهنگ و ادبیات اروپا در قرن بیستم آشنا گردید. در دانشگاه ژنو، شایگان تحت تأثیر استادش ژان هربر، با اساطیر و حماسه‌های هند آشنا شد و دو سال را صرف یادگیری زبان سانسکریت نزد هانری فرای، هندشناس مشهور، کرد؛ و در ۲۵ سالگی و پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت.

پس از بازگشت، شایگان شش سال را به مطالعه و تأمل در عرفان و متون کلاسیک فارسی اختصاص داد و به بررسی آثار الهیاتی و عرفانی پرداخت. در این دوره، او در دانشگاه تهران به تدریس زبان سانسکریت مشغول شد و با سید حسین نصر همکاری کرد. از طریق نصر، با هانری کُربَن، اسلام‌شناس فرانسوی، هم آشنا شد. این مطالعات و ارتباطات، تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری اندیشه‌های فلسفی و عرفانی شایگان گذاشت.

نگاهی به «پنج اقلیم حضور» و خصلت شاعرانگی ایرانیان

به همین مناسبت نگاهی به یک اثر این اندیشمند شش زبانه می‌کنیم:

پنج اقلیم حضور

کتاب پنج اقلیم حضور نوشته داریوش شایگان یکی از آثار مهم این مولف است که به بررسی و تحلیل عمیق فرهنگ و ادبیات ایران می‌پردازد. این کتاب در واقع تلاشی برای شناخت هویت ایرانی و جنبه‌های مختلف حضور انسان ایرانی در جهان است. شایگان در این اثر به تحلیل روحیه و شخصیت ایرانی با استفاده از دیدگاه‌های فلسفی، روان‌شناختی، و ادبی می‌پردازد.

پنج اقلیم حضور به بررسی پنج چهره برجسته در ادبیات و فرهنگ ایران اختصاص دارد: حافظ، مولانا، سعدی، خیام و فردوسی. شایگان تلاش می‌کند تا از طریق آثار و اندیشه‌های این بزرگان، به درک بهتری از هویت ایرانی و نگاه معنوی ایرانیان به جهان دست یابد. او به تأثیر این شاعران بر ساختار ذهنی و فرهنگی ایرانیان می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این شخصیت‌ها پنج بُعد از “حضور” را در فرهنگ ایرانی نمایندگی می‌کنند.

رویکرد شایگان در این اثر، تحلیل فرهنگ ایرانی از منظر تطبیقی است، او از این منظر میان فرهنگ ایرانی و دیگر فرهنگ‌ها ارتباط برقرار می‌کند و به دنبال کشف نقاط اشتراک و تفاوت‌های تفکر ایرانی با تفکر فلسفی غربی است. شایگان با توجه به مشرب فلسفی اش به جنبه‌های عرفانی، فلسفی، و وجودی زندگی در ادبیات ایران توجه ویژه‌ای دارد.

نگاهی به «پنج اقلیم حضور» و خصلت شاعرانگی ایرانیان

اهمیت این کتاب در چیست؟

این کتاب نگاه تازه‌ای به هویت ایرانی ارائه می‌دهد و آن را در سطحی جهانی بررسی می‌کند. ترکیب تحلیل‌های فلسفی با نگاهی ادبی، باعث می‌شود که اثر هم برای علاقه‌مندان به ادبیات و هم برای دوستداران فلسفه جذاب باشد و در عین حال شایگان به شکلی خلاقانه تلاش می‌کند که تضادها و همزیستی عناصر سنتی و مدرن در فرهنگ ایرانی را شرح دهد.

سبک نوشتاری شایگان در این کتاب، روان و در عین حال پیچیده است؛ او از اصطلاحات فلسفی و تحلیل‌های دقیق استفاده می‌کند، اما تلاش دارد که مطالب برای خواننده عام نیز قابل فهم باشد.

آن طور که خودش در این باره نوشته است «شالوده این مقالات، بر اساس زاویه دید من نسبت به خصلت شاعرانگی ایرانیان پی ریزی شده است؛ بر محور این پرسش که ارج و منزلت ایرانیان در قبال بزرگان ادبشان حاصل چه برداشتی است؟ پیوند و ارتباط درونی این مردم با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه‌ای سنگین بر کل جهان بینی آنان افکنده است؟ غرض از این قلم فرسایی، سنجش و تحلیل ارتباط ایرانیان با شاعران ارجمندشان است، بالاخص آنان که طی قرون و اعصار به پایگاهی اساطیری اعتلا یافته اند… به نظرم پیوندی از این دست مولود قریحه شاعرانه ایرانی است که در جهان بی همتاست.»

کتاب پنج اقلیم حضور یکی از آثار برجسته شایگان است که می‌تواند برای کسانی که به فلسفه، ادبیات و هویت فرهنگی علاقه‌مند هستند، بسیار آموزنده و تأمل‌برانگیز باشد.



منیع: خبرگزاری مهر